حرف حساب

حرف حساب

دراین وبلاگ فقط حرف حساب گفته می شود,حرف حساب دارین بفرمایین!
حرف حساب

حرف حساب

دراین وبلاگ فقط حرف حساب گفته می شود,حرف حساب دارین بفرمایین!

داستان طنز وکیل پولدار

مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تاکنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد اوفرستادندمسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله ازدرآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکرده‌اید. نمی‌خواهیددر این امر خیر شرکت کنید؟وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگی‌اش
کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی داد؟مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمی‌دانستم. خیلی تسلیت می‌گویم.

وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو پایش رااز دست داده و دیگر نمی‌تواند کار کند و زن و 5 بچه دارد و سالهاست که خانه نشین است و نمی‌تواند از پس مخارج زندگیش برآید؟مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه. نمی‌دانستم. چه گرفتاری بزرگی وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سالهاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینه‌های درمانش قرار دارد؟مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشید. نمی‌دانستم این همه گرفتاری داریدوکیل: خوب. حالا وقتی من به اینها یک ریال کمک نکرده‌ام، شما چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.