خوشگلی داره....فکر کنم فهمیده که واسش یه خیالاتی دارم......!!!
سازمان
بهداشت جهانی برای آزمایش یک واکسن خطرناک وجدید
احتیاج یه
داوطلب داشت. از میان مراجعین فقط سه نفر
واجد
شرایط اعلام شدند:
یک آلمانی
،یک فرانسوی و یک ایرانی
قرار شد
با تک تک آنان مصاحبه شود برای انتخاب نهایی
مصاحبه از
آلمانی پرسید: برای ایمکار چقدر پول میخواهید؟
او گفت من
صد هزار دلار، این را میدهم به زنم که اگر از این واکسن مردم
یا فلج
شدم، زنم بی پول نماند.
مصاحبه گر
او را مرخص کرد وهمین سوال را از فرانسوی نمود.
او گفت من
دویست هزار دلار میگیرم، صدهزار تا برای زنم و صد هزار تا برای معشوقه ام.
وفتی او
هم رفت، ایرانی گفت من سیصد هزار دلار می خواهم.
صد هزار
برای خودم
صد هزار
تا هم حق حساب شما
صد هزار
تاش هم میدیم به آلمانی که واکسن را بهش بزنیم
مسافر تاکسی آهسته روی شونهی راننده زد، چون میخواست ازش یه سوال بپرسه… راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد… نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس… از جدول کنار خیابون رفت بالا… نزدیک بود که چپ کنه… اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد… برای چند ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد… سکوت سنگینی حکم فرما بود، تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: "هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن… من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!" مسافر عذرخواهی کرد و گفت: "من نمیدونستم که یه ضربهی کوچولو آنقدر تو رو میترسونه" راننده جواب داد: "واقعا تقصیر تو نیست… امروز اولین روزیه که به عنوان یه رانندهی تاکسی دارم کار میکنم… آخه من 25 سال رانندهی ماشین جنازه کش بودم…!"
مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که
وکیل پولداری در شهرشان زندگی میکند و تاکنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده
است. پس یکی از افرادشان را نزد اوفرستادندمسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما
تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله ازدرآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون
هیچ کمکی به خیریه نکردهاید. نمیخواهیددر این امر خیر شرکت کنید؟وکیل: آیا شما
در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه
ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگیاش
کفاف مخارج سنگین درمانش را
نمی داد؟مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمیدانستم. خیلی تسلیت میگویم.
وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو پایش رااز دست داده و دیگر نمیتواند کار کند و زن و 5 بچه دارد و سالهاست که خانه نشین است و نمیتواند از پس مخارج زندگیش برآید؟مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه. نمیدانستم. چه گرفتاری بزرگی وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سالهاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینههای درمانش قرار دارد؟مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشید. نمیدانستم این همه گرفتاری داریدوکیل: خوب. حالا وقتی من به اینها یک ریال کمک نکردهام، شما چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟